Wednesday, February 05, 2003
خونخوار تر از نوع بشر .....



به تلويزيون نگاه ميكنم . دارد رويداد هاى شگفت انگيز جهان را پخش ميكند . زنى را نشان ميدهد كه از زور پيرى با عصا راه ميرود . پيراهن سبز بلندى به تن دارد و عينكى ته استكانى به چشم . ميآيد جلوى دوربين و ميگويد توسط يك جوان بيست و پنج ساله مورد تجاوز جنسى قرار گرفته است !!!
خبرنگار ، سن و سالش را از او مى پرسد . ميگويد : هفتاد و هفت ساله است !
دوربين ، صحنه ى ديگرى را نشان ميدهد . دختركى روى تختخوابى دراز كشيده است . آب از لب و لوچه اش آويزان است . دست و پايش فلج است . عقب افتاده ى ذهنى است . نه مى تواند راه برود و نه حرف بزند . در واقع زندگى گياهى دارد . سال هاست كه اينگونه زندگى ميكند .
خبر نگار ، سن و سالش را نمى داند ، اما توضيح ميدهد كه يكى از همسايگانش به او تجاوز كرده است . يك مرد شصت ساله !!
تلويزيون به گزارش هاى خود ادامه ميدهد . دوربين ما را با خود به يك باشگاه مى برد . باشگاهى كه چيزى از آن بجز ديوارهاى سوخته بر جا نمانده است . عده اى دارند توى سر و سينه ى خود ميزنند .اشك ميريزند . ناله و ندبه ميكنند .
دوربين مردى را نشان ميدهد كه توسط پليس دستگير شده است . مرد ، حدود چهل و چند سال دارد . خبرنگار تلويزيون توضيح ميدهد كه اين مرد بسبب اختلافى كه با دوست دختر خود داشته ، اين باشگاه را به آتش كشيده است . هفتاد و پنج نفر ، توى باشگاه ، سوخته و جزغاله شده اند .

ديگر طاقتم طاق ميشود . نمى توانم بيش از اين به تلويزيون نگاه كنم . عطاى تلويزيون را به لقايش مى بخشم و به پارك كنار خانه مان ميروم تا قدمى بزنم و هوايى تازه استنشاق كنم .
ياد آن سخن غزالى مى افتم كه : خونخوار تر از نوع بشر ، جانورى نيست .

Tuesday, February 04, 2003
استراحت .....

ميگويد : ميدانى من چه وقتى استراحت مى كنم ؟؟
ميگويم : چه ميدانم ؟ لابد وقتى ميرسى خانه ات
ميگويد : نه ! من وقتى از محل كارم بطرف خانه ام رانندگى ميكنم ، زمان استراحت من است !
ميگويم : منظورت را نمى فهمم
ميگويد : وقتى در محل كارم هستم ، بايد غر و لند هاى رييس و همكاران و مشترى ها را تحمل كنم ، وقتى هم به خانه ميرسم ، نق و نوق هاى عيال و زنگوله هاى پاى تابوت را !
بنا بر اين ، تنها زمان استراحتم همان زمانى است كه از محل كارم راهى خانه ام هستم ...!!!
********

مردان زن دار ...
ميگويد : آنها كه زن دارند ، مثل سگ زندگى ميكنند اما مثل يك شاه ميميرند !اما آنهايى كه زن ندارند ، مثل شاه زندگى ميكنند و مثل يك سگ ميميرند !!
كودتاى گيله مردانه ....!!!


آقا ! دور از جان شما ، ما چند روزى مريض بوديم . بد جورى هم مريض بوديم و كم مانده بود ريق رحمت را سر بكشيم !! اولش خيال ميكرديم يك سر ما خوردگى ساده است و پس از يكى دو روز يقه مان را ول ميكند ، بعضى ها گفتند : آقا ! دو پيك ويسكى بخور خوب ميشوى . ما خورديم و خوب نشديم . بعضى ها گفتند : آقا ! درمان درد تو يك استكان ودكاست ! ما بجاى يك استكان ، يك بطر ودكا خورديم و خوب نشديم !! يكى ديگر از دوستان در آمد كه : اى آقا ! سرما خوردى ؟؟ كنياك بخور ! كنياك بهترين داروى سر ما خوردگى است ! ما هم دو سه استكان كنياك خورديم اما خوب نشديم !
عيال ما هم هرچه عرق شاه تره و عرق نعناع و عرق خار شتر و عرق هاى خانگى ديگر توى بساط داشت به ناف ما ن بست اما ديد خوب شدنى نيستيم كه نيستيم ! طفلك از ترس اينكه نكند در جوانى بيوه بشود !! دست ما را گرفت و برد پيش حكيم !! و آن آقاى حكيمباشى هم ما را بست به آنتى بيوتيك و چنان پدرى از ما در آورد كه هنوز كه هنوز است يك خط در ميان نفس مى كشيم !!
امروز ، بالاخره پس از يك غيبت كبرى ، آمديم سراغ كامپيوتر مان و ديديم در غياب ما يك آقاى گيله مرد ديگر پيدا شده است و با پر رويى تمام رفته است همه ى لينك هاى ما را صاحب شده است و دارد خوش خوشان براى خودش دست افشانى و در فشانى ميفرمايد و انگار نه انگار كه اين گيله مرد قديمى بالاخره حقى و حقوقى داشته است و كلى براى خودش هوادار و دشمن جمع كرده است .
از آنجا كه اين گيله مردى كه ما با شيم ، آب مان با هيچ خانى و خدايى و نا خدايى به يك جوب نميرود ، و ما اهل خان بازى و اين مسخره بازى هاى متداوله نيستيم و براى ما " خان " كوچك و بزرگ و نيمكاره و نيمسوز و انقلابى و دو آتشه و سه آتشه فرقى ندارند ، به اين آقايى كه بنام گيله مرد آمده اند همه ى لينك هاى ما را صاحب شده اند ، به زبان خوش ميگوييم كه هر چه زود تر بساط مار گيرى شان را جمع كنند و بزنند به چاك جاده ! و گرنه گيله مردى كه ما باشيم ، اگر خون مان جوش بيايد ، گيله مرد كودتا چى كه سهل است ، ميزنيم بساط همه ى خان ها و خان باز ها را درب و داغان ميكنيم و از نظميه و عدليه و داروغه و عسس و گزمه و حتى چماقداران آيت الله خامنه اى هم باك مان نيست ها !!!
ضمنا از همه ى دوستانى كه در اين دوران بيمارى با نامه هاى محبت آميز شان شرمنده مان كرده اند بسيار بسيار سپاسگزاريم و قول ميدهيم ديگر سر مان توى كار خودمان باشد و ديگر اينجور سرما نخوريم و همچنان به شغل شريف مان كه همانا پاچه گيرى است ادامه بدهيم و نگذاريم آب خوش از گلوى هيچ شيخ و ملايى پايين برود !! دست همه ى شما را مى بوسم .
اگر لينك هايى كه به ما داده ايد توسط گيله مرد كودتاچى اشغال نظامى !! شده است لطفا با اين نشانى جديد لينك بدهيد . www.gilehmard.com


آرشيو
(چاپ)
(چاپ)
(چاپ)
(چاپ)
(چاپ)
(چاپ)
(چاپ)
(چاپ)
(چاپ)
(چاپ)
(چاپ)
(چاپ)
 
Powered by Blogger Pro